نوشته شده توسط : میترا
این اشکا رم بهتره که نریزیتا ابد بمونم

غصه هاي بعد اون

سخته برای هر دو مون می دونمدیروز به رسم عاشقی خندیدم دیروز به چشمان تو دل بخشیدم امروز من و درد و دوری و تنهایی عمری ز همین حادثه می ترسیدم
اگر کسی را دوست داری، به او بگو. زیرا قلبها معمولاً با کلماتی که ناگفته می‌مانند، می‌شکنند
دلم گرفته از ادمایی که میگن دوستت دارم اما معنیشو نمیدونن،
از آدمایی که میخوان ماله اونا باشی اما خودشون ماله تو نیستن،
از اونایی که زیر بارون برات میمیرن و وقتی آفتاب میشه همه چیز یادشون میره
من می بافم ... تو می بافی ... من برای تو کلاه تا سرت را گرم کنم ، تو برای من دروغ تا دلم را گرم کنی ...
امروز دلتنگ این نیستم که چرا دوست نمیداریم، دلواپس فردایی ام که بازمیگردی و نیستم
به چشمی اعتماد کن که به جای صورت به سیرت تو می نگرد... به دلی دل بسپار که جای خالی برایت داشته باشد... و دستی را بپذیر که باز شدن را بهتر از مشت شدن بلد باشد...
آدم ها خیلی زود همراهان صمیمی را فراموش می کنند ، همین که باران بند امد خیلی ها چترهایشان را جا می گذارند !!!
یك دست من صدا دارد وقتی با سیلی صورتم راسرخ نگه میدارم تارقیب رنگ زرد رخساره را نبیند
خدایا نادانی دیروز شادی امروز را از من گرفت نادانی امروز را از من بگیر تا شادی فردا را از من نگیرد
با گفتن یک \"عزیزم جایت خالی ست\" نه جای من پر می شود و نه از عمق شادیهایت کمتر! فقط... دل خوش میشوم که هنوز، بود و نبودم برایت مهم است
خسته‌ام در همه جای این زمین همنفسم كسی نبود زمین دیار غربت است از این دیار خسته‌ام كشیده سرنوشت من به دفترم خط عزا از آن خطی كه او نوشت به یادگار خسته‌ام به گرد خویش گشته‌ام سوار این چرخ و فلك بس است تكرار ملال ز روزگار خسته‌ام
کاغذی به سپیدی برف گفت : ترجیح میدهم بسوزم تا اینکه موجودی سیاه و کثیف مرا لمس کند . شیشه مرکب و مداد رنگی ها ، آنچه کاغذ گفت را شنیدند و به او نزدیک نشدند ... کاغذ ، سپید باقی ماند .... پاک و تمیز برای همیشه.... خالی و پوچ...
هرگز حسرتی در هیچ کجای دنیا این چنین یکجا جمع نمی شود که در همین سه واژه کوتاه : او دوستم ندارد ...
هیچ وقت گریه کردن آدمها رو از این زاویه قضاوت کردید؟
مردم گریه میکنند.
نه به خاطر اینکه ضعیف هستند.
بلکه به این خاطر که برای مدت طولانی قوی بوده اند
جلوی من قدم برندار، شاید نتونم دنبالت بیام
پشت سرم راه نرو، شاید نتونم رهرو خوبی باشم
کنارم راه بیا و دوستم باش

 



 

 

 

 

 

 

 


گریه نکن گریه ها تو نگه دار
لازم می شه گریه برای دیدار

نذار پر گر


وقتي غصم ميگيره دلم مي خواد بميرم



:: بازدید از این مطلب : 522
|
امتیاز مطلب : 60
|
تعداد امتیازدهندگان : 19
|
مجموع امتیاز : 19
تاریخ انتشار : چهار شنبه 31 فروردين 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : میترا

قصه تلخ جدايي نشود باور من
شايد اين است كه هر صبح بخواهم ز نسيم
تا بريم خبر آرد ز تو اي خوبترين پاكي ناب

 

 

تحمل ِ هر دویمان را ندارد،
.
.
.

اوّل کداممان
باید از پل جدايي بگذرد؟

 

 

 

 

 درهجوم لحظه هاي پوچ جدايي سكوت تنها ياد گار لحظه هاي با تو بودن است وقتي ثانيه ها رفتن را تلنگر ميزنند بودنت به كوچه فراموشي كوچ ميكند

 

می دانم
روزی خواهد رسید
همچنان که در آغوش کسی خفته ای
بیاد من ستاره ها را میشماری
تا آرام شوی
قبل از اینکه به کسی بگی دوست دارم ، خوب فکراتو بکن چون شاید چراغی در دلش روشن کنی که خاموش کردنش به خاموش شدن او بیانجامد . .
در دریای زندگی ،همیشه موجی هست که با اون میتونیم به ساحل خوشبختی برسیم
دوست داشتن همیشه گـــفتن نیست گاه سکوت است و گاه نگــــــاه ! این درد مشترک من و توست که گاهی نمی توانیم در چشمهای یک دیگــرنگــــاه کنیم
روز اول اتفاقی دیدمت ..... روز دوم الکی چشم به چشت افتاد .....
هفته بعد دزدکی نگاهت کردم..... ماه بعد شانسی به دلم نشستی .....
حالا سالهاست که یواشکی دوست دارم....
بی هراس از هر منطقی تو را می پرستم,تمام وسعت باورم را در گنگ ترین زوایای وجودت جای خواهم داد.تنم را به تنگنای مقبره ها خواهم سپرد.بادبانت بالا ,سکانت در دست , دریایت خواهم شد.
یادت را جا گذاشتی
نمی‌ خواهم عمری به این امید باشم که برای بردنش برمی ‌گردی
یکبار با « تو » و هزار بار « تنها » این مسیر را رد شده ام و
هزار بار خاطره ی آن یکبار را با خودم دوره کرده ام
یك روزی برایت گفتم مرا چقدر دوستم داری ؟
گفتی از اینجا تا خدای مهربان
خیلی خوشحال شدم ،
اما الان یادم امد كه برایم می گفتی خداوند از همه چی برایت نزدیك تراست
پارسال زیر بارون راه می رفتم امسال اون و با یکی دیگه زیر بارون اشکهام دیدم شاید بارون پارسال اشکهای کسه دیگه ای بود...!
بغض بزرگترین نوع اعتراضه ، اگه بشکنه دیگه اعتراض نیست ، التماسه
چه ساده بودم ... وقتی می پنداشتم ترکیدن بادکنک صورتی ام ، ناگوار ترین حادثه ی عالم است!!!
عمری گذشت تا باورمان شد ... آنچه را که باد می برد ما بودیم ... نه خاطرات ما ......
راه‌ و رسم دوست داشتن هرچیز این است که احتمال از دست دادنش را بپذیری.
کسی که چند آرزوی درهم ورهم دارد به هیچ کدام از آنها نمی رسد... مگر آنکه با ارزشترین آنها را انتخاب کند و آن را هدف نهایی خویش سازد



:: بازدید از این مطلب : 548
|
امتیاز مطلب : 47
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
تاریخ انتشار : چهار شنبه 31 فروردين 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : میترا

 

 

 

 

 

 

 



:: بازدید از این مطلب : 508
|
امتیاز مطلب : 59
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
تاریخ انتشار : چهار شنبه 31 فروردين 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : میترا

 

 



:: بازدید از این مطلب : 501
|
امتیاز مطلب : 51
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14
تاریخ انتشار : چهار شنبه 31 فروردين 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : میترا
                                           خدا چه  کنم!!!

 

 

بغض  گلوم  و گرفته  خدا چه  کنم

                                  دوست دارم گریه کنم دادبزنم نمی تونم

 

دوست دارم حرف بزنم حرف واسه گفتن ندارم

                                 دوست دارم برم ولی جاواسه رفتن ندارم



:: بازدید از این مطلب : 497
|
امتیاز مطلب : 56
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14
تاریخ انتشار : چهار شنبه 31 فروردين 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : میترا

هر روز

شیطان لعنتی

خطهای ذهن مرا

اشغال میکند

هی با شماره های غلط زنگ میزند

آنوقت من اشتباه میکنم

واو با اشتباهات دلم حال میکند

دیروز یک فرشته به من میگفت:

تو گوشی دل خود را بد گذاشتی

آنوقت که خدا به تو زنگ میزند

آخر چرا جواب ندادی

چرا بر نداشتی؟!

یادش به خیر

آن روزها

مکالمه با خورشید

دفترچه های ذهن کوچک مرا

سرشار خاطره ها میکرد

امروز پاره است

آن سیم ها

که دلم را

تا آسمان مخابره میکرد

با من تماس بگیر خدایا؟

حتی هزاربار

وقتی که نیستم

لطفا پیام خود را

روی پیغام گیر دلم بذار...



:: بازدید از این مطلب : 427
|
امتیاز مطلب : 40
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
تاریخ انتشار : چهار شنبه 31 فروردين 1390 | نظرات ()