یادته؟؟؟!!!....
نوشته شده توسط : میترا
تو رو بوسیدم و گفتم: « خداحافظ »
تو هم خندیدی و گفتی: « خداحافظ »
تو می رفتی و خندیدی
به این قلب پُره دردم
ولی من اشک چشمامو
به آستین پاک می کردم
نفهمیدی دلم خون بود
گلوم از بغض داغون بود
نفهمیدی شکستم من
روی زانو نشستم من
نفهمیدی چقدر سخته
« خداحافظ » به تو گفتن
به ظاهر از تو دل کندن
توی دل واسه تو مردن
تو می رفتی و خندیدی
به این قلب پُره دردم
ولی من اشک چشمامو
به آستین پاک می کردم
نوبت من شده بودكه معلم پرسيد
صرف كن رفتن را و شروع كردم من
رفتم ، رفتي ، رفت . . .
پشت راهت گريه كردم تا بيايي زود
اشك هايم همنشين لحظه هايت بود
رفتن تو
عشق را در قلب من خشكاند
دوري تو
باز قلب خسته را فرسود
پرسه هاي نا اميدي
مي كند بيداد
در قلبم
ناله هاي هجرت تو
مي كند فرياد در گوشم
من ولي ساكت بي صدا و خسته
خاموشم
كاش مي شد اي هميشه سرد چون آهن
لحظه اي آيي در آغوشم
تا ببخشم گرمي دل را
تا شكست آرم
حسرت يك بوسه بر لب را
ليك مي دانم در خيال تو
من فراموشم ترك آغوشم
ساكت و تنها شمع خاموشم
و سكوتي سرسخت
همه جا را پر كرد
سردی ِ احساسش
فاصله
خاطرات سبزش
روي قلبم حك شد
رفت و در شكوه شب
با خدا تنها شد
و حضورش در من
آسماني تر شد
اشك من جاري شد
صرف ِ فعل ِ رفتن
بين غم ها گم شد
و معلم آرام
روي دفترم نوشت:
 
تلخ ترين فعل جهان است رفتن
را رو كرد
آري رفت و رفت
و من اكنون تنها
مانده ام در اينجا
شادي ام غارت شد
من شكستم در خود
سهم من غربت شد
من دچارش بودم
بغض يك عادت شد
 




:: بازدید از این مطلب : 477
|
امتیاز مطلب : 69
|
تعداد امتیازدهندگان : 21
|
مجموع امتیاز : 21
تاریخ انتشار : چهار شنبه 14 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: